دیروز
زندگی من
گاهی تنها ماندن بهای ادم بودن است....!
دیروز 3 ابان بود.صبح مامانم از خواب بیدارم کرد که برم مدرسه.تو تخت خوابم نشسته بودم و با خدا حرف میزدم.

گفتم:خدایا حاضرم دلدرد بگیرم و استفراغ کنم ولی نرم مدرسه.چی میشد الان دلدرد میگرفتم؟

بالاخره از تخت اومدم پایین و اماده شدم رفتم مدرسه

چشمتون روز بد نبینه تو مدرسه دلدری گرفتم!همون لحظه گفتم:خدایا غلط کردم این دلدردو ازم بگیر قول میدم دیگه هر روز بیام مدرسه

فکر کنین:یک روز گرم.با 3تا کتاب مضخرف با دلدرد.یک اوضایی داشتم تو مدرسه.فقط میخواستم سوار موتور بشم و با تمام سرعت برم تو دیوار.

شنبه هم ادبیات و ریاضی و مطالعات دارم.3 کتاب مضخرف دیگر.هنوز مدرسه شروع نشده دارم منفی نوش جون میکنم.مدرسه که نیست!بیشتر شبیه اینه که اومدیم سربازی.هی میگن:سر صف که وایسادین دستاتونو بگیرین پشتتون.موهاتون پیدا نباشه.اهه.ما هم چون دخترهای حرف گوشکنی هستیم هیچ وقت حرف گوش نمیکنیم و داد ناظم و مدیر رو درمیاریم.

کلاس ما که دیگه هیچ!!!هر روز معلما و مدیر میان تو کلاس و دعوامون میکنن.که مثلا چرا رو دیوار اینا رو نوشتین یا ....

یه بار تو حیاط با 2تا از دوستام بودیم.دعوامون شد وسط حیاط یکی از بچه ها رو انداختیم زمین و شروع کردیم به زدنش من گردنشو گرفته بودم و دوستم مغنعشو از سرش بیرون میاورد.اون یکی دوستم که داشتیم میزدیمش هم جیغ و داد میکرد.خیلی باحال بود وقتی از دعوا کردن خسته شدیم با لباسای خاکی و کثیف بلند شدیم یهو خشکمون زد.یک اقایی روبروی در که باز بود وایساده بود و داشت تماشامون میکرد.ابرومون رفت سریع خودمونو انداختیم تو کلاس.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 10 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط sahar

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 1089
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1