تقلب
زندگی من
گاهی تنها ماندن بهای ادم بودن است....!

من تو تقلب زیاد پرونده دارم.تقلبامون خیلی حرفه ایه.هیچ کس تا حالا نفهمیده

پارسال تو زنگ حرفه خیلی تقلب میکردیم.امتحاناتمون بدون تقلب کامل نمیشد

مثلا یک روز امتحان سلس اول حرفه داشتیم.همه به ردیف نشسته بودیم و من و اونایی که پایه بودن اخر نشسته بودیم.همینجور تقلب میکردیم.

در اون حد که دوستم برمیگشت رو برگم نگاه میکرد.خیلی عادی.معلم هم نمیفهمید.

سولی از من سوال کرد.من هم ننوشته بودم.از شقی سوال کرد اونم یواش میگفت و سولی نمیفهمید اخرش هم سولی برگه شقی رو از دستش کشید و خیلی راحت از روش کپی میکرد شقی هم سوالی که من ننوشته بودمو ننوشته بود

یک اوضاعی بود.دبیر اومد طرفمون به سولی اشاره کردم اونم برگه شقی رو زیر برگش قایم کرد و شقی تا حد ممکن رو کتابش خم شد مثلا داره سوالی رو میخونه جالب اینجا بود که اصلا برگه نداشت.دبیر دقیقا بین من و سولی وایساد.من که دیگه از خنده مرده بودم.من و سولی داشتیم میخندیدیم یهو دبیر همچین نگام کرد که خفه شدم

وقتی دبیر رفت.شقی برگشو از سولی گرفت.یک سوالی بود که هیچ کدوممون ننوشته بودیم.مینا پشت دبیر وایساد و زیر لبی گفت.هممون نوشتیم.همیشه سر امتحان حرفه همین اوضاع بود.

با اینکه بچه زرنگ بودیم و تقلب زیاد تو کارمون بود.همیشه وقتی معلما میخواستن امتحان بگیرن جای منو تغییر میدادن اخه اکثرا من جواب رو به بچه ها میگفتم.اون امتحان جالب ترین امتحانی بود که تا حالا داده بودیم

فکر کنین اونقدر بلند تقلب میکردیم که مدیر از تو دفتر اومد و گفت شماها خجالت نمی کشین؟صداتون تا تو دفتر هم میاد

......................................................................................................................................................

سر کلاس دینی هم همین اش بود و همین کاسه بااین تفاوت که من جواب هارو روی برگه مینوشتم و میدادم به شکی اونم راحت از روشون واسه خودش کپی میکرد.ولی شکی یا همون شکیلا رفت مدرسه دیگه ای دلم براش تنگیده

.....................................................................................................................................................

امتحان حرفه سرکلاسی داشتیم.من نتونسته بودم بخونم.از سیم سیم کمک گرفتم ولی اونم اون سوال رو بلد نبود

من پیش در نشسته بودم و صدای بچه ها از بیرون میومد ولی جواب سوال منو نمی گفتن

سیم سیم که برگشو داد رفت بیرون وجواب سوالمو  رو برگه نوشت و برام از بیرون فرستاد

همین که اومدم بازش کنم مدیر اومد و من از ترس برگه رو تو دستم قایم کردم

رفت اونطرف اومدم بازش کنم گفت:سحر بچه ها شلوغ میکنن بیا اینجا بشین

من رفتم همونجا نشستم.میخواستم بازش کنم که یک لحظه فکر کردم که اگه مدیر ببینه چی؟برگشتم ببینم مدیر کجاست که دیدم ای دل غافل پشت سرم وایساده و زل زده بهم.خدا رو شکر کردم که بازش نکردم وگرنه

از اول امتحان تا اخرش اون برگه تو دستم بود منم که یک پا بازیگر بودم.اونا اصلا نفهمیدن.اخرش هم نتونستم از برگه استفاده کنم و چند تا فحش نثار سیم سیم کردم که چرا زودتر برام نفرستاده بود

 

خلاصه بگم براتون این اوضاع امتحان دادن ماست.همیشه همینجوری بودیم.از هر طریقی جوابارو رد و بدل میکردیم

مثلا پشت معلم وایمیستادم و به بچه ها میگفتم معلم هم نمیفهمید



نظرات شما عزیزان:

همنفس
ساعت1:49---3 آذر 1391
u chand sali dari age 1377 bashi ke rahnemayi hasti dabirestani nemishe keپاسخ:دبیرستانی هستم.1377نیمه اولی.درسته

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط sahar

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 1095
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1