امروز
زندگی من
گاهی تنها ماندن بهای ادم بودن است....!

امروز ما 2تا امتحان داشتیم:4درس زبان فارسی و شیمی

دیروز از ساعت 3عصر تا 12 داشتم مثل خر میخوندم.به جرات میتونم بگم از همه بیشتر خوندم

ولی ما از امروز بدمون میومد.چرا؟چون قرار بود زنگ اخر تعطیلمون کنن ولی همین که دیروز زنگ زدن و میخواستیم بریم خونه توی بلنگو گفتن:کلاس اول زنگ اخر شیمی بیارین.شیمی امتحان دارین

همون لحظه هر چی فحش ترکی و فارسی که بلد بودم نثار اونی که کتاب شیمی رو ایجاد کرده کردم

هممون اخمامون تو هم بود.خیلی ضدحال بود.نمیدونین وقتی اولش گفتن زنگ اول تعطیلین چقدر از خوشحالی جیغ زدیم.وقتی اومدم خونه بلانسبت من مثل خر نشستم خوندم.دیگه چشمام داشت درد میکرد.حالا چی؟اومدم مدرسه میبینم اون یکی کلاس 2تا زنگ تعطیلن.همون لحظه همون فحشارو نثار اون یکی اولیا کردم.همه ناراحت بودیم.بین کلاس ما و اونا خیلی فرق میذاشتن.تازش عربی هم میخواست امتحان بگیره ولی ما امتحان ندادیم

من انقدر خوندم ولی:داشتم امتحان زبان فارسی میدادم هی میگفتم میشه مسند.ولی نمیدونم چرا نوشتم قید.خودم هم گیج شدم.اخرش هم نیم نمره ازم کم میشه

شیمی هم یک سوالی جوابشو اشتباه نوشتم.یعنی درست بود ولی تو کتاب نبود.بنابر این هفتادوپنج صدم به خاطر این ازم کم میشه

میخواستم بزنم زیر گریه.من که انقدر خونده بودم اخرش هم چرا نباید کامل میگرفتم!!!!!!!!!!!!!!!

بهمون گفتن جمعه بیاین مدرسه نماز بخونین برین راهپیمایی.وقتی شنیدم میخواستم خودمو بزنم به در و دیوار اخه من جمعه ازمون دارم و بعد ازمون باید بیام مدرسه تو این هوای گرم برم راهپیمایی تازه اونم جمعهههههههه

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:امتحان من"خاطراتم",
ارسال توسط sahar

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 1091
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1